سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.

دلواپسان بهترین مصداق نفوذ!

.

دو روز پس از توصیه رهبرانقلاب درباره لزوم روشنگری درباره نفوذ #بدون_تهمت‌زدن و #تعیین_مصداق

 

سایت هاشمی رفسنجانی نوشت:

 

تندروهای کنگره و لابی صهیونیستها که تکلیفشان روشن است. برجام جلوی جنگ و انزوای نظام را گرفته و آنها عصبانی اند. ولی دلواپسان با چه هدفی در پی لغو برجام اند؟ به راستی جریانی که در پی تحقق چنین هدف شومی است، بهترین مصداق «نفوذ» نیست؟

.

#فتنه_اکبر

______________________






تاریخ : چهارشنبه 94/10/16 | 3:43 عصر | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

چرا سید حسن خمینی در امتحان خبرگان شرکت نکرد؟

 

برخلاف آنچه در رسانه ها گفته شد، دلیل حاضر نشدن حجت الاسلام سید حسن خمینی در امتحان خبرگان، عدم اطلاع رسانی به ایشان نبوده، بلکه وی از چند روز قبل به این جمع بندی رسیده بودند که با این بهانه از صحنه ی انتخابات کناره گیری نمایند.

 

در این رابطه دو نکته در کناره گیری ایشان از صحنه ی انتخابات موثر بوده است.

1- تاثیر اندرزهای نزدیکان و درخواست آنان برای کناره گیری ایشان از صحنه ی انتخابات خبرگان

2- مطلع شدن وی از سناریوی تدارک دیده شده برای سوء استفاده از نام ایشان و خانواده حضرت امام ( ره )

 

گفته می شود در این راستا اطرافیان و دلسوزان علاقمند به سید حسن خمینی و خانواده حضرت امام ( ره ) در ملاقات هایی، مطالبی را با ایشان در میان می گذارند که در نهایت وی رابه این جمع بندی می رساند که برخی افراد و جریان ها می خواهند حیات سیاسی آینده او را ازبین ببرند. لذا تصمیم می گیرند که با عدم حضور در امتحان علمی خبرگان، عملا به صورت نرم از صحنه انتخابات گناره گیری کنند.

 

شایان دکر است پیش از این برخی رسانه ها از طراحی بقایای باند مهدی هاشمی معدوم و جریان منتظری جهت انتقام از حضرت امام و مرحوم حاج سید احمد آقا از طریق ایجاد مخاطرات برای حجت الاسلام سید حسن خمینی و خانواده امام (ره ) خبر داده بودند.

 

منبع: http://goo.gl/pxDj1f

 

 






تاریخ : چهارشنبه 94/10/16 | 3:41 عصر | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

رهبر معظم انقلاب: دست انتقام الهی گریبان ظالمانی که خون شیخ نمر را ریختند، خواهد گرفت

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: این عالمِ مظلوم نه مردم را به حرکت مسلحانه تشویق می‌کرد و نه به صورت پنهانی اقدام به توطئه کرده بود، بلکه تنها کار او، انتقاد علنی و امر به معروف و نهی از منکرِ برخاسته از تعصب و غیرت دینی بود.
رهبر انقلاب، شهادت شیخ نمر و ریختن به ناحق خون او را خطای سیاسی دولت سعودی خواندند و افزودند: خداوند متعال از خون بی‌گناه نمی‌گذرد و خون به ناحق ریخته، بسیارسریع دامان سیاستمداران و مجریان این رژیم را خواهد گرفت.
ایشان با انتقاد شدید از سکوت مدعیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حمایت آنان از رژیم سعودی که خون بی‌گناه را تنها به خاطر انتقاد و اعتراض به زمین‌ می‌ریزد، تأکید کردند: جهان اسلام و همه‌ی دنیا باید نسبت به این قضیه احساس مسئولیت کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آزار و شکنجه‌ی مردم بحرین توسط نظامیان سعودی و تخریب مساجد و خانه‌های آنان و همچنین بیش از 10 ماه بمباران مردم یمن را نمونه‌های دیگری از جنایات رژیم سعودی خواندند و تأکید کردند: کسانی که صادقانه به سرنوشت بشریت و سرنوشت حقوق بشر و عدالت علاقه‌مند هستند، باید این قضایا را دنبال کنند و نباید نسبت به این وضعیت بی‌تفاوت باشند.
رهبر انقلاب همچنین افزودند: یقیناً شهید شیخ نمر مورد تفضل خداوند خواهد بود و بدون شک دست انتقام الهی گریبان ظالمانی را که به جان او تعدّی کردند خواهد گرفت و این همان چیزی است که مایه‌ی تسلّی است.

 






تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 8:2 عصر | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

استناد به غدیر در روز شورا 

  مناشده و احتجاج بحدیث شریف غدیر خم

این واقعه "غدیرخم" از ابتداى وقوع "روز هجدهم ذى الحجه سال دهم از هجرت نبوى "ص""- از قرنهاى نخستین تا عصر حاضر پیوسته و بدون انقطاع از اصول مسلمه و حوادث غیر قابل تردید بوده، بطوریکه نزدیکان باین داستان ایمان و اذعان بان داشته و دشمنان و مخالفین بدون اینکه تردید یا انکارى در خاطر خود راه دهند، آنرا بازگوئى "روایت" نموده اند، و تا بدان پایه از تحقق رسیده که ارباب جدل و معارضه نیز هر وقت که از طرف مدعیان آنها دامنه مناظره بدان کشیده شده و قضیه بروایت آن منتهى گشته، ناچار بدان تن داده و نتوانسته اند با هیچ نیرنگ و جدلى آنرا نادیده و یا ناشنیده انگارند.

 

لذا، فیما بین صحابه و تابعین، چه پیش از دوران خلافت ظاهرى امیرالمومنین على "ع" و چه در عهد خلافت آنجناب و اعصار بعد از آن، استدلال به قضیه غدیر و یادآورى بدان با مبادله سوگند "مناشده" بسیار دست داده.

 

نخستین استدلال بدین منوال، کیفیت گفت و شنودى است که بوسیله شخص امیرالمومنین "ع" با اشخاص همزمان و معاصر در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و سلم وقوع یافته، این ماجرا را سلیم بن قیس هلالى در کتاب خود " که بچاپ رسیده " بتفصیل بیان داشته، آنها که آگاهى بان را خواستارند بدان مراجعه نمایند و ما در اینجا آنچه را که از مناشدات بعد آن بوقوع پیوسته ذکر مینمائیم.

 

مناشده امیرالمومنین در روز شورى

 

به سال 23- و یا- آغاز سال 24 از هجرت

 

اخطب خطباء خوارزم- حنفى- در صفحه 217 " مناقب " گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- شهاب الدین- افضل حفاظ- ابو النجیب- سعید بن عبد الله بن حسن همدانى معروف به " مروزى " در آنچه که از همدان بمن نوشته، باخبار او از حافظ- ابو على- حسن ابن احمد بن حسین در آنچه اذن و اجازه روایت آنرا باو داده، باخبار از استاد ادیب ابو یعلى- عبد الرزاق بن عمر بن ابراهیم همدانى. بسال 437، باخبار از پیشواى حافظ- طراز المحدثین- ابوبکر احمد بن موسى بن مردویه.

 

و استاد پیشوا، شهاب الدین. ابو النجیب- سعد بن عبد الله همدانى گفته که: ما را خبر داد باین حدیث عالى پیشواى حافظ- سلیمان بن محمد بن احمد- از یعلى بن سعد رازى. از محمد بن حمید. از زافر بن سلیمان. از حارث بن محمد. از ابى الطفیل- عامر بن واثله که گفت:

 

من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در خانه "محل اجتماع و شورى" بود و شنیدم که بانها میفرمود: من بطور موکد بر شما احتجاج و استدلال خواهم نمود به چیزیکه هیچ فرد عربى و غیر عربى از شما نتواند آنرا دگرگون نماید، سپس فرمود: شما افراد، همه شما را سوگند میدهم بخدا، که آیا در میان شما کسى هست که پیش از من بوحدانیت خدا ایمان آورده باشد؟ همگى گفتند: نه، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم که در میان شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیار داشته باشد که در بهشت با فرشتگان پرواز میکند؟ همگى گفتند: نه بخدا قسم، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما غیر از من کسى هست که عموئى چون عموى من حمزه داشته باشد که شیرخدا و شیر رسول خدا و سرور شهیدان است؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما جز من کسى هست که همسرى چون همسر من فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله داشته باشد، که بانوى زنان اهل بهشت است، گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست، که دو سبط مانند دو سبط من حسن و حسین داشته باشد که دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت میباشند؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من و پیش از من کسى هست که چندین بار با رسول خدا صلى الله علیه و آله نجوى کرده باشد و پیش از نجوى صدقه داده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد:

 

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه بخدا قسم،... تا آخر حدیث... و این روایت را با بررسى در سند آن پیشواى "محدثین" حموینى در باب 58 در " فراید السمطین " آورده گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- تاج الدین، على بن حب بن عبد الله خازن بغدادى، معروف به: ابن الساعى واو. از پیشوا، برهان الدین، ابو المظفر، ناصر بن ابى المکارم مطرزى خوارزمى، و او از اخطب خوارزم، ضیاء الدین، ابو الموید، موفق بن احمد مکى. تا آخر سند بدو طریقى که ذکر شد. و نیز این روایت را ابن حاتم شامى در " الدر النظیم " از طریق حافظ ابن مردویه بسند دیگرش آورده، که گوید: حدیث نمود، ابو المظفر، عبد الواحد بن حمد بن محمد بن شیذه مقرى و او از حدیث عبد الرزاق بن عمر طهرانى و او از ابوبکر احمد بن موسى حافظ "ابن مردویه" از ابى بکر احمد بن محمد بن ابى دام از منذر بن محمد و او از عموى خود و او از ابان بن تغلب، از عامر بن واثله روایت نموده که گفت: من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در آن خانه بود "که شورى در آن تشکیل یافت"، شنیدم که آنجناب میفرمود "عین الفاظى که فوقا ذکر شد". تا آنجا که راوى گفت: على فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا کسى از شما جز من هست که او را رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر بولایت نصب فرموده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم.

 

و این حدیث شورى را حافظ بزرگ- دار قطنى با بررسى در طریق آن روایت نموده و ابن حجر بعض از فصول مطالب حدیث مزبور را از او در صواعق نقل میکند، نامبرده در صفحه 75 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام با آن شش نفرى که عمر امر خلافت را در میان آنها بشورى محول نمود سخن طولانى گفت، از جمله سخنان او " على علیه السلام ": شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله باو فرموده باشد: یا على تو در روز قیامت قسمت کننده بهشت و دوزخى، گفتند: نه بخدا قسم، و در صفحه 93 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام در روز شورى بر اعضاى شورى استدلال و احتجاج نمود و بانها گفت: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما کسى در خویشاوندى با پیغمبر صلى الله علیه و آله از من نزدیک تر هست؟

 

و این حدیث را حافظ بزرگوار ابن عقده با بررسى در سند آن آورده، گوید: حدیث کرد ما را على بن محمد بن حبیبه کندى از حسن بن حسین، از ابى غیلان سعد بن طالب شیبانى از اسحق از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى دربان بودم و شنیدم که على علیه السلام میگفت. بشرح مذکور که از جمله آن مناشده بداستان غدیر است.

 

و نیز حافظ ابن عقده، گوید: حدیث نمود ما را، احمد بن یحیى بن زکریا ازدى، صوفى، از عمرو بن حماد بن طلحه قناد، از اسحق بن ابراهیم ازدى از معروف بن خربوذ، و زیاد بن منذر، و سعید بن محمد اسلمى، از ابى الطفیل که گفت: عمر در هنگام احتضار و مرگ خود امر خلافت را بین شش نفر بشورى نهاد، على بن ابى طالب علیه السلام و عثمان بن عفان و طلحه و زبیر و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنهم و عبد الله بن عمر نیز عضو مشاور بود بدون، حق تصدى خلافت، ابوالطفیل گوید: چون این عده مجتمع گشتند، مرا دربان قرار دادند که از ورود مردم جلوگیرى نمایم، در این موقع على علیه السلام فرمود... بشرح مذکور، که از جمله آن مناشده بحدیث غدیر است.

 

و این روایت را حافظ عقیلى با بررسى و دقت در سند آورده گوید: حدیث نمود ما را، محمد بن احمد وراجینى از یحیى بن مغیره رازى، از زافر، و او از مردى و او از حارث بن محمد از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى بر در بودم... و فراز کاملى از حدیث را ذکر نمود.

 

ابن ابى الحدید در جلد 2 شرح " نهج البلاغه " صفحه 61 گوید: ما در اینجا آنچه را که در روایات از داستان مناشده اصحاب شورى بطور تواتر و استفاضه رسیده، و متضمن فضایل و خصایصى است که على علیه السلام بسبب آنها از دیگران متمایز گشته ذکر مینمائیم، این جریان را محدثین بسیار ذکر نموده اند. و آنچه در نزد ما بصحت پیوسته این جریان، بانچه ذکر شد "از روایات مشتمل بر فضایل آنجناب" پایان نیافته، و بلکه بعد از آنکه عبد الرحمن و حاضرین با عثمان بیعت کردند و على علیه السلام از بیعت با او خوددارى نمود چنین گفت: همانا براى ما حقى است اگر بما داده شود آنرا مى گیریم و اگر منع شود با سختى ها میسازیم اگرچه شب روى طولانى باشد، او "على علیه السلام" این سخن را ضمن کلامى فرمود که ارباب سیر آنرا ذکر نموده اند و ما در آنچه قبلا نگاشته شد بعض از آنرا بیان داشتیم... بر میگردد بسیاق روایت... سپس بانها فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم: آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را با خود برادر کند در آن هنگام که مراسم برادرى را در میان مسلمین اجراء فرمود؟ گفتند: نه، سپس فرمود: آیا در میان شما غیر از من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فهذا مولاه؟ گفتند: نه.

 

"زیادتى چاپ دوم"- و قسمتى از این داستان را ابن عبد البر در جلد 3 " الاستیعاب " ص 35 در حاشیه " الاصابه " بطور مسند ذکر کرده گوید، حدیث نمود ما را عبد الوارث از قاسم از احمد بن زهیر از عمرو بن حماد قناد- از اسحق بن ابراهیم ازدى، از معروف بن خربوذ، از زیاد بن منذر، از سعد بن محمد ازذى، از ابى الطفیل.

 

و طبرى در جلد 3 تفسیرش در ص 418 در مورد قول خداى تعالى: انما ولیکم الله و رسوله. الایه... چنین گوید: همانا على بن ابى طالب علیه السلام از این رافضیان داناتر بتفسیر قرآن است، بنابراین اگر این آیه دلالت بر امامت او داشت، در یکى از مجالس و محافل بدان استدلال مینمود، و این گروه "رافضیان" را نمیسزد که بگویند، از راه تقیه استدلال بان ننموده، چه آنکه از او نقل میکند که در روز شورى بخبر غدیر و خبر مباهله و بتمام فضایل و مناقب خود تمسک جسته و بطور حتم در اثبات امامت خود باین آیه تمسک ننموده، اه. و تو "خواننده این سطور" بخوبى میدانى که سخن طبرى در اسناد روایت احتجاج و استدلال بحدیث غدیر و غیره بخصوص رافضیان فقط، ناشى از عصبیت و کینه توزى او است و مردود است، زیرا چنانکه دانستید، خوارزمى حنفى اسناد حدیث مزبور "احتجاج" را از استادان و ائمه حفاظ و آنها از کسانى چون ابى یعلى و ابن مردویه که از حفاظ حدیث و ائمه نقل حدیثند بشرحى که دایر به تصریح ابن حجر بروایت حافظ دار قطنى بیان شد، نقل نموده، بدون اینکه نکوهش و نظر مخالفى در آن ابراز نماید، و روایت حافظ ابن عقده و حافظ عقیلى، و نیز شنیدید سخن ابن ابى الحدید و تصریح او را، باینکه داستان احتجاج در میان اهل حدیث شایع و مستفیض است و آنچه را که در نظر او از حدیث مزبور مورد صحت و تایید واقع گشته، ملاحظه نمودید.

 

و از مجموع مطالب مذکوره بقدر و قیمت مطالب سیوطى نیز در جلد 1 " اللئالى المصنوعه " صفحه 187 واقف خواهید شد، که نامبرده در آنجا حکم به موضوع بودن و عارى از حقیقت بودن حدیث مزبور "احتجاج و استدلال" میدهد بعنوان اینکه در اسناد عقیلى، زافر وجود دارد و او در میان روات ضعیف است، و نیز در طریق روایت نامبرده مردى ناشناس و مجهول وجود دارد، در حالیکه ما اسنادها و طرق دیگرى را نیز ذکر نمودیم که در آنها نه زافرى هست و نه مرد مجهول وانگهى ما اگر بنا او در عقیده بضعف زافر همراه باشیم آیا بمجرد وجود ضعیف در طریق رواست که بعارى از حقیقت بودن آن حکم قطعى داد؟ چنانکه سیوطى گمان کرده؟ و در جمیع موارد از کتاب نامبرده خود بر خلاف روش آنها که درباره روایات ساختگى و بى حقیقت تالیف نموده اند رفتار نموده است؟ نه. نه چنین است، و بلکه چنین پندار و روشى از ضعف راى و کمى بصیرت است، زیرا "بر طبق رویه اهل درایت" منتهى آنچه درباره روایت ضعفاء معمول به است، اینست که: استدلال بان روایت نمیشود. گرچه در استدلال بان بعنوان تایید، باکى نیست، بعلاوه ما مى بینیم: حفاظ ثقه و صاحبان دقت نظر در نقل حدیث چه بسا روایاتى از ضعفاء مى آورند، بواسطه قرائن بسیارى که بر صحت آن و در روایت خاص و یا در نوشته مرد خاصى وجود دارد، با چنین قرائن و خصوصیاتى، آن روایت محفوفه بقرائن صحت را از او روایت میکنند و در آن مورد بخصوص معتقدند که از حکم عمومى روایات ضعیف خارج است و یا راوى در آن مورد بخصوص مورد اعتماد و وثوق است، هر چند در سایر موارد اعمالش ناپسند بوده و مورد اعتماد نیست.

 

چنانچه به صحیح مسلم و صحیح بخارى و سایر صحاح و مسندها مراجعه نماید ملاحظه خواهید کرد که مملواند از روایت، از خوارج و ناصبیان آیا این جز همان مبنى که بدان اشعار نمودیم محمل دیگرى دارد؟

 

گذشته از آنچه بر سبیل مماشات "در مورد زافر و ضعف او" ذکر شد، اصولا احمد و ابن معین زافر را توثیق نموده اند و ابو داود گوید: او ثقه است، او مردى صالح بوده، و ابو حاتم گوید جایگاه او راستى و صداقت است سیوطى در این مورد "طعن بن زافر" از ذهبى پیروى نموده که نامبرده در " میزان " حدیث مزبور را ناشناس و غیر صحیح یافته، و بعد از او ابن حجر آمده و در لسانش از او تقلید کرده و زافر را متهم بوضع حدیث نموده است و حال آنکه ذهبى و ابن حجر را آنها که شناخته اند، از روى " میزان " او شناخته اند که در آن هزار انحراف است و لسانى که آلوده بطعن و هدفهاى مغرضانه است اینست تلخیص ذهبى بر مستدرک حاکم بیائید به بینید: آنچه که از فضایل آل الله در احادیث صحاح آن روایت شده ذهبى بر آن ها طعن و نکوهش نموده و هیچ مبنى و دلیلى براى آن نمیتوان یافت جز همان کینه، که در او رسوخ یافته و تمایل و علاقه اى که بما سواى آنها "عترت پیغمبر صلى الله علیه و آله" دارد و ابن حجر هم در تالیفات خود قدم بقدم از او پیروى نموده است





تاریخ : شنبه 94/10/12 | 10:39 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()


اسناد روایت :«انا مدینه العلم وعلی بابها»



1- حافظ ابوبکر عبد الرزاق بن همام صنعانى فوت شده 211 حاکم نیشابورى در مستدرک ج 3 ص 127 از او حکایت نموده. 

2- حافظ یحى بن معین ابو زکریا بغدادى فوت شده 236 چنانچه در مستدرک حاکم و تاریخ خطیب بغدادى آمده، 

3- ابو عبد الله" ابو جعفر" محمد بن جعفر قیدى فوت شده 236 روایت کرده ابن معین از او. 

4- ابو محمد سوید بن سعید هروى فوت شده 240 یکى از مشایخ مسلم و ابن ماجه. ابن کثیر در تاریخش ج 7 ص 358 نقل کرده از وى. 

5- امام حنبلى ما احمد بن حنبل فوت شده 241 آنرا در مناقبش نقل کرده. 

6- عباد بن یعقوب رواجنى اسدى یکى از مشایخ بخارى و ترمذى و ابن ماجه حافظگنجى در" کفایه" از طریق خطیب از او روایت نموده. 

7- حافظ ابو عیسى محمد ترمذى فوت شده 279 در جامع صحیحش نقل کرده. 

8- حافظ ابو على حسین بن محمد بن فهم بغدادى فوت شده 289 حاکم در مستدرک ج 3 ص 127 از او روایت کرده. 

9- حافظ ابوبکر احمد بن عمر بصرى بزاز متوفى 292 صاحب مسند کبیر. 

10- حافظ ابو جعفر محمدبن جریر طبرى متوفى 310 در تهذیب آلاثار و آنرا صحیح دانسته و بسیارى از بزرگان قوم از او حکایت کرده اند. 

11- ابوبکر محمد بن محمد بن باغندى واسطى بغدادى فوت شده 312 ابن مغازلى فقیه در کتاب مناقبش از او روایت نموده. 

12- ابو طیب محمد بن عبد الصمد دقاق بغوى فوت شده 319 خطیب بغدادى در تاریخش ج 2 ص 277 باسنادش از او نقل نموده. 

13- ابو العباس محمدبن یعقوب اموى نیشابورى اصم فوت شده 346 حاکم در ج 3 مستدرک ص 126 از او روایت کرده. 

14- ابوبکر محمد بن عمر بن محمد تمیمى بغدادى ابن جعابى فوت شده 355 با پنج طریق نقل کرده چنانچه در مناقب ابن شهر آشوب است. 

15- ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانى فوت شده"360" آنرا در دو معجم کبیر و اوسط نقل کرده است. 

16- ابوبکر محمد بن على بن اسماعیل شاشى معروف بقفال فوت شده 366 حاکم در ج 3 مستدرک ص 127 از او حکایت نموده است. 

17- حافظ ابو محمد عبد الله بن جعفر بن حیان اصبهانى معروف بابى الشیخ متوفى 369 در کتاب" السته اش" نقل کرده سخاوى آنرا درمقاصد الحسنه حکایت نموده. 

18- حافظ ابو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان معروف بابن سقاء واسطى متوفی173 ابن مغازلى در مناقبش از او روایت کرده. 

19- حافظ ابو لیث نصر بن محمد سمرقندى حنفى فوت شده 379 در کتاب مجالس خود

20- حافظ ابو حسین محمد بن مظفر بزاز بغدادى فوت شده 379 چنانچه در مناقب ابن مغازلى. 

21- حافظ ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان بغدادى ابن شاهین فوت شده 385 آنرا بچهار طریق بیرون آورده. 

22- حافظ ابو عبد الله عبید الله فرزند محمد مشهور بابن بطه عکبرى فوت شده. 387 آنرا بشش طریق بیرون آورده. 

23- حافظ ابو عبد الله محمد پسر عبد الله حاکم نیشابورى فوت شده 405 که در مستدرکش ج 3 ص 128- 126 نقل کرده است. 

24- حافظ ابوبکراحمد بن موسى پسر مردویه اصفهانى فوت شده 416 که جمع بسیارى از او حکایت کرده اند. 

25- حافظ ابو نعیم احمد پسر عبد الله اصفهانى فوت شده 430 در کتاب" معرفه الصحابه" او 

26- فقیه شافعى ابو الحسن احمد بن مظفر عطار فوت شده 441 ابن مغازلى فقیه در سال 434 روایت کرده آنرا چنانچه در مناقبش یاد کرده. 

27- ابو الحسن على پسر حبیب بصرى شافعى مشهور بماوردى فوت شده 540- ابن شهرآشوب در مناقب ج 1 ص 261- از او حکایت نموده است. 

28- حافظ ابوبکر احمد پسر حسین پسر على بیهقى فوت شده 458 چنانچه در مقتل خوارزمى ج 1 ص 43 یاد شده 

29- ابوغالب محمد پسر احمد مشهور بابن بشران فوت شده 462 که این مغازلى در مناقب

30- حافظ ابوبکر احمد پسر على خطیب بغدادى فوت شده 463 که در" المتفق و المفترق" و تاریخ بغداد ج 4 ص 348، و ج 2 ص 377و ج 7 ص 173 و ج 11 ص 204 نقل کرده آنرا 

31- حافظ ابو عمر و یوسف پسرعبد الله پسر عبد البر قرطبى فوت شده 463 در استیعاب ج 2 ص 461. 

32- ابو محمد حسن پسر احمد پسر موسى غندجانى متوفاى 467 که ابن مغازلى در مناقب از او نقل نموده. 

33- فقیه ابو الحسن على فرزند محمد فرزند طیب جلابى مغازلى متوفاى 483 که در مناقبش بهفت طریق نقل نموده. 

34- ابو مظفر منصور فرزند محمد فرزند عبد الجبار سمعانى شافعى متوفاى489 چنانچه در مناقب ابن شهر شوب است. 

35- حافظ ابو محمد حسن فرزند احمد سمرقندى متوفاى 491 که در بحر الاسانید در صحیح الاسانید آنرا نقل نموده پس حدیث در نزد او صحیح است چنانچه در تذکره ذهبى ج 4 ص 28 موجوداست. 

36- ابو على اسماعیل فرزند احمد فرزند حسین بیهقى متوفاى 507 خوارزمى در مناقب ص 49 روایت

37- ابو شجاع شیرویه فرزند شهردار همدانى دیلمى متوفاى 509 در فردوس الاخبار آورده. 

38- ابو محمد احمد فرزند محمد فرزند على عاصمى آنرا در" زین الفتى شرح سوره هل اتى" 

39- ابو القاسم زمخشرى متوفاى 538 که در الفائق ج 1 ص 28 باب مدینه علم نامیده است. 

40- حافظ ابو منصور شهردار فرزند شیرویه همدانى دیلمى متوفاى 558 آن را با سند مسند الفردوس

41- حافظ ابو سعید عبد الکریم فرزند محمد فرزند منصور تمیمى سمعانى متوفاى 562 در" الانساب" گوید در"شهید" جمعى از علماء معروف باین اسم شهید مشهور شده اند براى اینکه کشته شدند معروف بشهید گشتند اول ایشان فرزند باب مدینه علم تا آخر که این کلامش میرساند که حدیث مذکور از مسلمیات نزد حافظین حدیث بوده است. 

42- حافظ اخطب خوارزم ابو الموید موفق فرزند احمد مکى حنفى متوفاى 568آنرا در مناقب ص 49 و در مقتل امام سبط ج 1 ص 43 نقل کرده است. 

43- حافظ ابو القاسم على فرزند حسن مشهور بابن عساکر دمشقى متوفاى 571 با چندین طریق 

44- ابو حجاج یوسف فرزند محمد بلوى اندلسى مشهور بابن الشیخ متوفاى حدود 605 آنرا ارسال مسلم در کتابش" الف باء" ج 1 ص 322 نقل نموده است. 

45- ابو السعادات مبارک فرزند محمد فرزنداثیر جزرى شافعى متوفاى 606- آنرا در" جامع الاصول" از ترمذى نقل کرده. 

46- حافظ ابو الحسن على فرزند محمدفرزند اثیر جزرى متوفاى 630 در اسد الغایه ج 4 ص 22 نقل نموده است. 

47- محى الدین محمد فرزند على فرزند عربى طائى اندلسى متوفاى 638 در کتاب" الدر المکنون و الجوهر المصون" چنانچه در ینابیع الموده ص 419 نقل نموده است. 48- حافظ محب الدین محمد فرزند محمود فرزند نجار بغدادى متوفاى 643 مسندا در ذیل تاریخ بغداد نقل نموده است. 

49- ابو سالم محمد فرزند طلحه شافعى متوفاى 651 در مطالب السئول ص 22 و الدر المنظم آورده چنانچه در ینابیع الموده ص 65 موجود است. 

50- شمس الدین ابو مظفر یوسف فرزند قزاوغلى سبط ابن جوزى حنفى متوفاى 654 در تذکره خود ص 29 یاد کرده. 

51- حافظ ابو عبد الله محمد فرزند یوسف گنجى شافعى متوفاى 658 در کفایه ص 102- 98 بیرون آورده آنرا و بعد از نقل آن به چندین طریق گوید. گفتم این حدیث خوب عالیست تا آنکه گوید و باین جهت پس بتحقیق دانشمندان از صحابه و پیروان و اهل بیت نبوت قائل بتفضیل وبرترى دادن على" ع" و زیادى علم اوو سنگینى آن. و تیز فهمى او و فراوانى حکمت او و نیکوئى قضاوت و صحت فتواى او شدند و بودند ابوبکر و عمر عثمان و غیر ایشان از علماء صحابه که در احکام با او مشورت کرده و عمل بگفته او در نقض و ابرام میکردند و تمام ایشان اعتراف بعلم اوو فراوانى فضل او و برترى عقل او و درستى حکمت او داشتند و این حدیث در حق او زیاد نیست زیرا که مقام او نزدخدا و پیامبر و مومنین از بنده گان خدا بالاتر و والاتر از این است 

52- ابو محمد شیخ عز الدین عبد العزیز فرزند عبد السلام سلمى شافعى متوفاى 660 یاد نمود آنرا در گفتارى که حکایت نمود آنرا از او شهاب الدین احمد در کتاب توضیح الدلائل بر ترجیح فضائل. 

53- حافظ محب الدین احمد فرزند عبد الله طبرى شافعى مکى متوفاى. 694آنرا در" الریاض النضره" ج 1 ص 192و" ذخایر العقبى" ص 77 روایت کرده. 

54- سعید الدین محمد فرزند احمد فرغانى متوفاى 699 یاد نمود آنرا درشرح تائیه ابن فارض عربى در شرح گفته او. 

55- حافظ ابو محمد فرزند ابى حمزه ازدى اندلسى متوفاى 699 در" بهجت النفوس" ج 2 ص 175 و ج 4 ص 78. 

56- صدرالدین سید حسین فرزند محمد هروى فوزى متوفاى 718 در" نزهه الارواح"یاد نمود. 

57- شیخ الاسلام ابراهیم فرزند محمد حموى جوینى متوفاى 722، آنرا در فرائد السمطین در فضائل المرتضى و البتول 

58- نظام الدین محمد فرزند احمد فرزند على بخارى متوفاى 725 حکایت کرده از آن شیخ عبد الرحمن چشتى در" مرات الاسرار عن سیره الاولیاء" 

59- حافظ ابو الحجاج یوسف فرزند عبد الرحمن مزى متوفاى 742 در" تهذیب الکمال" در شرح احوال امیر المومنین علیه السلام آنرا یاد کرده. 

60- حافظ شمس الدین محمد فرزند احمد ذهبى شافعى متوفاى 748- آنرا در تذکره الحفاظ ج 4 ص 28 از صحیح حافظ سمرقندى یاد کرده سپس گفته این حدیث صحیح است. 

61- حافظ جمال الدین محمد فرزند یوسف زرندى انصارى متوفاى سنه 757- آنرا در" نظم درر السمطین در فضائل مصطفى و مرتضى و بتول و سبطین" یاد نموده مطلع شدم برآن در قرمیسین" کرمانشاء سابق، باختران جمهورى اسلامى" نزد علامه حجت سردار کابلى. 

62- حافظ صلاح الدین ابو سعید خلیل علائى دمشقى شافعى متوفاى 761 که از او حکایت نموده بسیارى از بزرگان قوم و آنرا از طریق ابن معین صحیح دانسته سپس گوید و چه استبعادى هست در اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله مثل این را در حق على که خدا از او راضى باد بگوید هر کسیکه در این باره حدیث سخن گفته و قطع بموضوع بودن آن نموده جوابى ندارد از این روایات صحیحه از ابن معین و با این روایات براى او شاهدى است که ترمذى آنرا در جامع خود روایت کرده تا آخر. 

63- سید على فرزند شهاب الدین همدانى آنرا در کتاب" موده القربى"یاد کرده از طریق جابر بن عبد الله سپس گفت: و از ابن مسعود و انس مانند آن. 

64- بدر الدین محمد ابو عبدالله زرکشى مصرى شافعى متوفاى 794و گوید: این حدیث در نهایت درجه خوبى است که بان احتجاج و استدلال میشود وضعیف نیست تا چه رسد باینکه وضع شده باشد" فیض القدیر" ج 3 ص 47. 

65- حافظ ابو الحسن على فرزند ابوبکر هیثمى متوفاى 807 در کتاب مجمع الزوائد ج 9ص 114. 

66- مال الدین محمد فرزند موسى دمیرى متوفاى 808 در کتاب" حیاه الحیوان" ج 1 ص 55. 

67- مجد الدین محمد فرزند یعقوب فیروزآبادى متوفاى 816 یا 7 درکتابش" النقد الصحیح" و گوید در کلامیکه طولانى است در حول حدیث یاد شده بعد از روایت او بطریقى از ابن معین، کسى که درباره حدیث انا مدینه العلم حرف زده" و یاوه سرائى کرده"جوابى نیاورده از این روایاتیکه ثابت است از یحى بن معین و حکم موضوع بودن بر آن جدا باطل است تا آنکه گوید: وحاصل اینکه حدیث منتهى میشود بتمام طریق من ابى معاویه و شریک" بمعاویه و شریک" بدرجه خوبى که بان استدلال و احتجاج میشود و ضعیف نیست تا چه رسد که وضع شده باشد. 

68- امام الدین محمد هجروى لایجى حکایت میشود از کتابش" اسماء النبى و خلفاء الاربعه" 

69- شیخ یوسف واسطى اعور یاد کرده آنرا در رساله ایکه شیعه رابآن رد کرده آنرا از دلیل هاى رافضه" شیعیان" شده و از آن جواب داده بطور تسلیم و پذیرش آن از جهت سند بوجوهیکه در مفاد آنست و بزودى کلمه و سخن او خواهد آمد. 

70- شمس الدین محمد فرزند محمد جزرى متوفاى 833 آنرا نقل کرده در" اسنى المطالب فى مناقب على بن ابیطالب" ص 14 از طریق حاکم و یاد کرده صحت آنرا و در اول کتابش شرط کرد که در آن احادیث متواتر و صحیح و حسن را یاد کند از مناقب امیرالمومنین علیه السلام. 

71- شیخ زین الدین ابوبکر محمد فرزند محمد فرزند على خوافى متوفاى 838 آنرا بطور ارسال یاد کرده و بان استدلال نموده 

براى اختصاص على علیه السلام به زیادى دانش و حکمت، حکایت کرد آنرا از او شیخ شهاب الدین احمد در" توضیح الدلائل" 

72- شهاب الدین فرزند شمس الدین زاولى دولت آبادى متوفاى 849- آنرا در کتاب" هدایه السعداء" نقل کرده و بان احتجاج نمود براى فضیلت امیر المومنین علیه السلام. 

73- شهاب الدین ابو الفضل احمد فرزند على مشهور بابن حجر عسقلانى متوفاى 852- آنرا در تهذیب التهذیب ج 7 ص 337 یاد کرده و در" لسان المیزان" گوید: این حدیث داراى طرق و راه هاى بسیاریست در مستدرک حاکم که کمترین احوال آن اینستکه براى حدیث مذکور اصل و ریشه است پس سزاوار نیست که برآن اطلاق شود که وضع شده یعنى گفته شود که آن مجعول و بى اساس است. 

74- شهاب الدین احمد، آنرا در" توضیح الدلائل" یاد کرده و گوید این فضیلتى است که اصحاب بان اقرار کرده و مسرورند و راه توافق و سازگارى را پیموده و دنبال کردند. 

75- نور الدین على فرزند محمد فرزند صباغ مالکى مکى متوفاى 855 یاد کرده آنرا در" فصول المهمه" ص 18. 

76- بدرالدین محمود فرزند احمد فرزند موسى حنفى عینى متوفاى در قاهره سال 855 در کتاب" عمده القارى" ج 7 ص 631 یاد نموده. 

77- شیخ عبد الرحمن فرزند محمد فرزند على بسطامى حنفى متوفاى 858 یاد کرده آنرا در کتابش"دره المعارف الالهیه" و استدلال بان کرده براى وارث بودن على علیه السلام علم و دانش پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله را مراجعه کن به ینابیع الموده ص 400. 

78- شمس الدین محمد فرزند یحیى گیلانى لاهیجانى نور بخش یاد کرده آنرا در" مفاتیح الاعجاز" شرح گلشن راز مولف سال 877 هجرى. 

79- شمس الدین ابو الخیر محمد فرزند عبد الرحمن سخاوى مصرى متوفاى 902 یادکرده در" المقاصد الحسنه" و آنرا حسن و نیکو دانسته. 

80- حافظ جلال الدین عبد الرحمن فرزند کمال الدین سیوطى متوفاى 911 یاد کرده در" جامع صغیر" ج 1 ص 314 و در چندین کتاب ازتالیفاتش و آنرا حسن دانسته در بسیارى از آنها سپس حکم بصحت آن کرده در" جمع الجوامع" چنانچه در کتاب ترتیب او ج 6 ص 401 پس گوید: بودم که جواب میدادم باین جواب" یعنى به حسن بودن این حدیث" مدت درازى تا اینکه آگاه شدم بر صحیح دانستن ابن جریر مر حدیث على علیه السلام را در" تهذیب الاثار" با تصحیح حاکم مر حدیث ابن عباس را پس من استخاره کردم با خدا و قطع کردم به بالا بردن این حدیث را از مرتبه حسن بمرتبه صحت خداداناتر است. 

و بتحقیق یک جزء مستقلى در طریق هاى این حدیث نوشته و آنرا از تالیفات خود شمرده و حدیث مذکور رادر" الدر المنثره" یاد کرده و آنرااز احادیث مشهوره شمرده در ص 49 حاشیه" فتاوى حدیثیه" ابن حجر 

81- سیدنور الدین على فرزند عبد الله سمهودى شافعى متوفاى 911 یاد کرده آنرا در"جواهر العقدین" و ردیف کرده آنرا بشواهدى از احادیث وارده در علم على علیه السلام 

82- فضل فرزند روزبهان یاد کرده آنرا در رد بر" نهج الحق" علامه حلى در حالیکه آنرا پذیرفته بدون هیچ اشاره اى در سندش و در رد دلیلهاى علامه با علم. بودن امیرالمومنین بدو حدیث اقضاکم على. قاضى ترین شماعلیست. و انا مدینه العلم" من شهر علمم و على دروازه آنشهر است" از طریق ترمذى و اما آنچه را که مصنف یاد کرده آنرا از علم امیر المومنین پس شکى نیست که او از علماء امت و مردم همگى محتاج و نیازمند بسوى اویند در علم و چگونه چنین نباشد در حالیکه او وصى و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله است در رسانیدن علم و امانتهاى حقایق معارف پس نزاع و جدالى براى هیچکس در او نیست و اما آنچه که یاد کرده از صحیح ترمذى" درباره حدیث انا مدینه العلم و على بابها" پس صحیح است. 

83- حافظ عز الدین عبد العزیز معروف بابن فهد هاشمى مکى شافعى متوفاى 922 اشعاریکه بان مدح میکند امیر المومنین علیه السلام را اشاره کرده و آن اینست. 

شیر جنگها و شیر دور کننده و کسیکه بشمشیر او سیاهى وتاریکى ها نادانى و شرک برطرف شد. 

داماد پیامبر برادر او و درب علوم و دانش او قاضى ترین صحابه پیامبر و صاحب شمائل و اخلاق کریمانه بود. پارسائى که پرهیزگارى سخت شعار او بود و رفتارش دادگسترى بود با بزرگوارى، 

در بخشش او دریا چیست جزرکدامست سیلاب چیست و باران مداوم کدامست، و براى اوست شجاعت و دلیرى و آزرم و هم چنین فصاحت و بلاغت و دانش هائى، عنتر کیست جز او در نبرد کسى نیست و شیر شرزه نتواند با او برابر شود وقتیکه جنگ سخت شود، فرزند ساعده فصیح کیست پیش او سحبان کدامست اگر سخنرانى کند و اگر شعر گوید، تمام فضیلتها را واجد شد منزه است خدائیکه از فضلش این کمالات را از قدیم باو عطا نمود، یارى کرد پیامبر را و چه بسیار که خود را فداى او نمود پس براى اوست از پسر عمش فضلیکه همه عالم را فرا گرفته، تمام مخالفین حقیقه اعتراف بفضل برترى او نموده واین امریست روشن درباره على نه پنهان، پس بر او باد از من هزار هزار تحیت و درود بر تمام صحابه که اهل وجدان وشرف باشند، 

84- حافظ شهاب الدین احمد فرزند محمد قسطلانى مصرى شافعى متوفاى 923 در" مواهب الدینه" در نامهاى پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله" مدینه العلم" شمرده که از حدیث معهود یاد شده گرفته چنانچه زرقانى در شرح آن ج 3 ص 143 گفته است. 

85- مولى جلال الدین محمد فرزند اسعد دوانى متوفاى 928، بان اشاره کرده در شرح رساله زوراء. 

86- قاضى کمال الدین حسین فرزند معین میبدى متوفاى در اوائل قرن دهم آنرا در شرح دیوان منسوب بامیر المومنین علیه السلام یاد کرده و بان احتجاج و استدلال نموده. 

87- حاج عبد الوهاب فرزند محمد بخارى متوفاى 932 در تفسیرش" الانورى" در نزد قول خداى تعالى" قل لا اسئلکم علیه اجر الا المودده فى القربى" بگو من از شما سئوال نمیکنم براى رسالتم مزدى را مگر دوستى درباره نزدیکان من یاد کرده آنرا از طریق جابر که از ابن مغازلى نقل کرده و عده اى از فضائل آنحضرت را در پى وردیف آن آورده سپس گفته بدان اى فلانى که این احادیث از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره على که خدا ازاو خشنود است وارد شده است 

88- حافظشیخ محمد فرزند یوسف شامى متوفاى 942یاد کرده آنرا در" سبل الهدى و الرشاد فى سیره خیر العباد" و گفته: صواب آنستکه آن حدیث حسن است چنانچه دو حافظ علائى و ابن حجر گفته اند... تا آخر. 

89- شیخ ابو الحسن على فرزند محمد فرزند عراق کنانى متوفاى 863 یاد کرده آنرا در" تنزیه الشریعه عن الاخبار الشیعه" و آنرا ردیف کرده به تصحیح حاکم و ضعیف دانستن ابن جوزى و حسن دانستن ابن حجر و علائى آنرا و ظاهر میشود از اواختیار کردن قول ابن حجر و علائى را. 

90- شهاب الدین احمد فرزند محمد فرزند ابن حجر هیتمى مکى متوفاى 974 آنرا در" الصواعق" ص 73 و در شرح همزیه بوصیرى یاد کرده در نزد قول او. 

چه بسیار آیاتیکه ظاهر شد از علوم او از حروفیکه از آن حروف هجاء الف وباء... ظاهر شود و در شرح گفته اش. و وزیر پسر عموى او در فضائل و مناقب و از خاندانیکه وزیران نیکبخت میشدند. و در شرح قولش گوید:برداشتن پرده ها یقینا باو اضافه و زیاد نشود بلکه او خورشیدى استکه بر او پرده و حجابى نیست، آنرا یاد کرده و حسن داشته درکتاب" تطهیر الجنان" حاشیه" الصواعق" ص 74 و روایت کرده آن را"الفتاوى الحدیثیه" ص 126 و آنرا حسن دانسته و در ص 197 گوید آن حدیث حسن بلکه حاکم گوید آن حدیث صحیح است. 

91- على فرزند حسام الدین مشهور بمتقى هندى متوفاى 975 یاد کرده آنرادر" اکمال جمع الجموامع سیوطى" در قسمت گفته هائى از فضائل امیر المومنین علیه السلام چنانچه در ترتیب آن" کنز الاعمال" ج 6 ص 156 میباشد. 

92- شیخ ابراهیم فرزند عبدالله وصابى یمنى شافعى یاد کرده آنرا در کتاب" الاکتفاء" در حالیکه نقل کرده از ابى نعیم در کتاب المعرفه" و از حاکم و خطیب و بان احتجاج و استدلال نموده به فضل علم على علیه السلام بدون اینکه هیچ اشکالى در سند و دلالت آن نماید. 

93- شیخ جمال الدین محمد طاهر هندى متوفاى 986 یاد کرده آنرا در" تذکره الموضوعات" و آنرا حسن دانسته و گفته کسى که حکم بدروغ بودن آن کند قطعا غلط و اشتباه کرده است. 

94- میرزا مخدوم عباس فرزند معین الدین جرجانى سپس شیرازى متوفاى 988 یاد کرده آنرا در فصل دوم از" نواقض الروافض" و آنرا از فضائل امیر المومنین علیه السلام شمرده در حالیکه از ترمذى نقل کرده بدون هیچ اشکالى در آن. 

95- شیخ فرزند عبد الله عید روس متوفاى 990 یاد کرده آنرا در" العقد النبوى و السر المصطفوى" در حالیکه نقل از بزار و طبرانى و حاکم و عقیلى و ابن عدى و ترمذى نموده بدون ایراد و تنقیض ضعف سند آن. 

96- جمال الدین محدث عطاء الله فضل الله شیرازى متوفاى 1000 یاد کرده آنرا در کتابش" الاربعین" و آن حدیث شانزدهم از آنست و یاد کرده آنرا در مطلب اول از کتابش" تحفه الاحباء من مناقب آل العبا. 

97- ابو العصمه محمد معصوم بابا سمرقندى یاد کرده آنرا در فصل دوم از رساله"الفصول الاربعه" و احتجاج کرده بان بر کسیکه بدگوئى بابى بکر نموده بغضب کردن او فدک را و انکار کرده باین شهاده امیرالمومنین را براى فاطمه سلام الله علیها بسبب مقام علمى او که بواسطه حدیث معهود یاد شده ثابت است. 

98- شیخ على قارى هروى حنفى متوفاى 1014 که در کتاب" المرقاء" در شرح المشکاه یاد نموده 

99- حافظ شیخ عبد الروق فرزند تاج العارفین مناوى شافعى متوفاى 1031 یاد کرده آنرا در" فیض القدیر" شرح الجامع الصغیر و در" التیسیر" شرح الجامع الصغیر و در اولى گوید: 

پس براستیکه محمد مصطفى صلى الله علیه وآله مدینه جامعه براى معانى تمام دیاناتست و مدینه و شهر چاره اى از در ندارد. پس خبر داد که درب آن على که خدا او را سرفراز کند میباشد پس کسیکه راه او را پیش گیرد و برود داخل آنشهر شده و هر کس که خطا کند واز راه او نرود راه هدایت را اشتباه رفته و خطا کرده. و بتحقیق که شهادت با علمیت و داناتر بودن او داده است موافق و مخالف و دوست و دشمن. 

کلابادى نقل کرده که مردى از معاویه از مسئله اى پرسیدپس گفت از على سئوال کن که او از من داناتر است پس گفت: من جواب تو را میخواهم. گفت: واى بر تو مکروه دارى مردیرا که رسول خدا صلى الله علیه وآله او را براى عملش عزیز میداشت. 

وبزرگان صحابه بودند که اعتراف میکردند مقام علمى او را و عمر از اومیپرسید از آنچه که بر او مشکل میشد.مردى آمد و از عمر سئوال کرد. پس عمر گفت: على در اینجا است از او سئوال کن پس آنمرد گفت میخواهم از توبشنوم اى امیرالمومنین گفت برخیز پاهایت را استوار نکند و نامت را از دفتر محو و نابود نماید. 

و از عمر از طرق و راه هاى صحیح رسیده که پناه میبرد بخدا از مردمیکه على علیه السلام در بین آنها نباشد تا آنکه نگاه میداشت او را نزدخودش و نبیند مر او را چیزى از براى مشورت کردن او در مشکلى. 

و حافظ عبد الملک فرزند سلیمان نقل کرده که گفت بعطاء گفته شد آیا هیچکس از صحابه فقیه تر و داناتر از على بود، گفت: نه بخدا سوگند. 

حرالى گوید: پشینیان و متاخرین میدانند که فهم کتاب خدا منحصر به علم على علیه السلام است و هر کس که نداند این را پس گمراه شده از دریکه از پشت سر اوست. خداوند پرده ها را از دلها بردارد تا محقق شود یقینى که به برطرف شدن پرده دگرگون نمیشود. 

100- ولى یعقوب لاهورى آنرا در""رساله العقائد"" یاد کرده و در دلالت آن بر اعلمیت و افضیلت امام علیه السلام سخن گفته. 






تاریخ : شنبه 94/10/12 | 10:32 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

بن باز :فراخواندن اموات شرک به خداست اما توسل به خداوند از طریق متوسل شدن به مرده ها وطواف آنان ونذر برای صاحبان آن قبور خود انداختن به آستانه آنها جهت ادای نیاز وگشایش مشکلات توسل مشروع نبوده بلکه   ،شرک وکفراست اما توسل عمر به ابن عباس شرک نیست چون توسل زنده به زنده است،انسانی که از عقل سلیم بر خوردار است ممکن نیست بتواند اثبات نماید که فرد مرده بعد از مرگ بتواند سود برساند،چگونه ممکن است مرده دارای حیات بعد از مرگ باشد؟

جواب:

در هیچ جا فراخواندن اموات شرک به خدا نبوده درجایی شرک است که ما آنها را هم طراز با خدا بدانیم درحالی که ما آنها را بندگان خداوند می دانیم.

ولی بندگان عادی نمی دانیم بلکه بندگان خاص خداوند می دانیم واز آنها می خواهیم تا حاجت ما را از خدا وند بخواهند.

 درضمن ما اموات را نمی خوانیم زیرا طبق آیه ذیل :

((وَلاتقولوالِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ اَمواتٌ بل اَحیاءٌ وَلکِن لا تَشعُرونَ))

به کسانی که در راه خدا می میرند مرده نگوید بلکه زنده اند ونزند پروردگار رزق می گیرند(بقره/154)

 ما افرادی را می خوانیم که در راه خدا جان داده اند وزندگی خودرا وقف اسلام کرده اند وهیچ مزدی هم نمی خواهند.

در این قسمت سوالی پیش می آید که شاید مقصود از این زندگی زندگی مجازی است نه زندگی حقیقی؛ یعنی مقصود قرآن این است که نام شهدا زنده است و به اصطلاح فلاسفه جدید وجود فی نفسه شان مرده است ولی وجودشان در دل زنده است .

البته این یک تعبیر مجازی است که در مواردی به کار می رود ، مثل اینکه حافظ در اشعارش می نویسد:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

                                       ثبت است برجریده عالم دوام ما

ویاسعدی می گوید:

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز          مرده آن است که نامش ز نکویی نبرند

خلاصه اینکه حیات مجازی با آیه قرآنی جور در نمی آید زیرا درآیه آمده((ولکن لا تشعرون))اگر مقصود نام آنها زنده است پس مردم هم کاملا می دانند که نام شهدا زنده است. اما قرآن نوعی از زندگی را بیان می کند به مردم می گوید : واقعا زنده اند ولی شما درک نمی کنیدبعلاوه آیه دیگری قرینه این آیه هست که دیگر هیچ گونه شکی برزندگی حقیقی شهدا ندارد وآن این است:((ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون *فرحین بما اتیهم الله من فضله ویستبشرون با لذین لم یلحقوا بهم)) (آل عمران/170)

 

در ضمن مکالمه با اموات از پیامبر خبری رسیده که :« بعد از اتمام جنگ بدر پیامبر  دستور دادند کشته های مشرکان را درچاهی بریزند ووقتی اجساد آنان درمیان چاه ریخته شد پیامبر آنان رایک به یک به نام صدا زدوگفت :ای عتبه ،ای شیبه،ای امیه،ای ابوجهل،.....آیا آنچه راکه پروردگار به شما وعده داده بود به حق وحقییقت یافتید .درآن زمان گروهی از مسلمانان به پیامبر گفتند :آیا کسانی که مرده اند را صدا

می زنیدحضرت فرمود:وماأنتم بأسمع منهم....شما ازآنها شنواتر نیستی»(صحیح بخاری،محمدبن اسماعیل،ج5،ص97-110وصحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری ،ج4،ص77وسنن نسائی،ج4،ص89-90 ومسند احمدبن حنبل، احمد بن حنبل شیبانی ج2،ص131)                                          

علاوه بر روایات آیات قرآن هم بر مکالمه با اموات به صورت صریح پردخته اند که به ببان آنها می پردازیم:

الف)داستان حضرت صالح:

از آیاتی که به سخن با مردگان گواهی می دهد آیات مربوط به هلاک قوم حضرت صالح است:

((فعقروا الناقه وعتوا عن أمر ربهم وقالوا یا صالح ائتنا بما تعدناان کنت من المرسلین))

((شتر را پی کردند واز دستور پروردگارخود سرپیچی کردند وگفتند :ای صالح ! اگر پیامبر هستی ،عذابی که به ما وعده می دهی بیاور))

((فأخذتهم الرجفه فاصبحوا فی دارهم جاثمین))

((پس زلزله ای آنان را فرا گرفت ودر خانه های خویش بی جان افتادند))

((فتولی عنهم وقال لقد ابلغتکم رساله ربی ونصحت لکم ولکن لا تحبون الناصحین))(اعراف/77-79)

((آنگاه ازآنان دوری نمود وگفت :ای قوم ،من پیام های خداوند را به شما رسانیدم وشمارا اندرز دادم ،ولی شما ناصحان را دوست نمی دارید))

درمفاد آیات سه گانه دقت کنید :

آیه نخست، حاکی از آن است که قوم صالح ،از اوعذاب الهی در خواست کردند.

آیه دوم بیان می کند که عذاب الهی فرا رسید وهمه آنان را نابود کرد

سرانجام آیه سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ ونابودی آنان را با جمله((یا قوم))مورد خطاب قرار داد و گفت :من پیام های الهی را رسانیدم ولی شما نصیحت گویان را دوست نمی دارید.

گواه روشن بر اینکه حضرت صالح پس از نابودی باآنان سخن گفته ،سه چیز است:

1.چینش وترتیب آیات به شکلی که گفته شد.

2.حرف((فا)) درتلفظ ((فتولی)) که دالّ بر ترتیب است، یعنی پس از نابودی آنان ، ازآنها روی برتافت وبه آنها چنین گفت: من پیام های پروردگارم رابه شما رساندم.

3. جمله((ولکن لاتحبون الناصحین))می رساند که آنان چندان در عناد وشقاوت فرورفته بودند که پس از مرگ نیز افراده پند ده واندرزگو را دوست نمی داشتند.

ظاهرآیه این است که اوبا ارواح امت خود به طور جدّی سخن می گوید وآنان را مورد خطاب قرار می دهد واز عناد مستمرّ آنان که پس از مرگ با آنان همراه بود خبر می دهد، ومی گوید: هم اکنون نیز ناصحان رادوست نمی دارید

ب)پیامبر با ارواح انبیا سخن می گوید:

((وسئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الر حمن الهه یعبدون))(زخرف/45)

   ((از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خدای رحمان،خدایی قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد))

 ظاهرآیه این است که پیامبر می تواند با پیامبران گذشته ، که درجهان دیگر به سر می برند ،تماس گرفته واز آنان موضوع وارد در آیه را بپرسد، ازطرفی،تا زمانی که دلیل عقلی بر امتناع سوال از آنان گواهی ندهد، ما حق نداریم دست از این ظاهر برداریم.

 






تاریخ : شنبه 94/10/12 | 10:23 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

دلیل مبعوث شدن 124 هزار پیامبر به چه دلیلی بوده است؟؟؟

در کتب تفسیری وهمچنین روایی در ذیل این آیه شریفه چنین روایتی نقل گردیده است

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ سوره زخرف آیه 45 و همانا موسى را با نشانه‏هاى خویش به سوى فرعون و سران [قوم] او روانه کردیم پس گفت من فرستاده پروردگار جهانیانم 

أخبرنا الحسین بن محمد الدینوری، حدثنا أبو الفتح محمد بن الحسین بن محمد بن الحسین الأزدی الموصلی، حدثنا عبد الله بن محمد بن غزوان البغدادی. حدثنا علی بن جابر، حدثنا محمد بن خالد بن عبد الله ومحمد بن إسماعیل، قالا: حدثنا محمد بن فضل، عن محمد ابن سوقة، عن إبراهیم، عن علقمة، عن عبد الله بن مسعود، قال: قال رسول الله: صلّى الله علیه وسلم «أتانی ملک فقال: یا محمد وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا على ما بعثوا، قال: قلت: على ما بعثوا، قال: على ولایتک وولایة علی بن أبی طالب

سند روایت 

الکشف والبیان عن تفسیر القرآن ج8 ص338/المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی، أبو إسحاق (المتوفى: 427هـ)/تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور/مراجعة وتدقیق: الأستاذ نظیر الساعدی/الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت - لبنان/الطبعة: الأولى 1422، هـ - 2002 م/عدد الأجزاء: 10

ترجمه روایت

از عبد الله بن مسعود نقل می کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ملکی آمد نزد من و به من فرمود: از پیامبران قبلی بپرس که بعثت و رسالت شما بر چه محوری بوده است؟ گفت: مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته چه مبعوث شده اند؟ گفت: تمام پیامبران گذشته، بر ولایت تو و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام مبعوث شده اند 






تاریخ : چهارشنبه 94/10/9 | 11:32 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

قیامت و سوال از ولایت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه

عده کثیری از علمای اهل سنت و وهابیت در ذیل آیه 24 سوره صافات نقل می کنند: 

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ سوره مبارکه صافات آیه 24 و بازداشتشان نمایید که آنها مسؤولند

أخرج الدیلمی عَن أبی سعید الْخُدْرِیّ أَن النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ (وقفوهم إِنَّهُم مسؤولون عَن ولَایَة عَلیّ)

سند روایت 

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج2 ص 437/المؤلف: أحمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی السعدی الأنصاری، شهاب الدین شیخ الإسلام، أبو العباس (المتوفى: 974هـ)/المحقق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط/الناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م/عدد الأجزاء: 2

ترجمه روایت

در قیامت خطاب می آید که مردم را متوقف کنید تا از اینها پرسش شود. از چه سؤال می‌شود؟

 اینها را نگه دارید تا در مورد ولایت حضرت علی علیه السلام از آنها پرسیده شود.   

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرج






تاریخ : چهارشنبه 94/10/9 | 11:26 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

غذای مورد علاقه عمر بن خطاب 

24356 - حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ: «ضَبٌّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ دَجَاجَةٍ» 

سند روایت 

المصنف فی الأحادیث والآثار ج5 ص124 المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)، المحقق: کمال یوسف الحوت، الناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، ، 1409، عدد الأجزاء: 7

ترجمه روایت

عمر گفت : سوسمار ( چلپاسه) براى من دوست‌داشتنى تر از مرغ است !

 

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرج






تاریخ : چهارشنبه 94/10/9 | 11:23 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()

بچه شیعه ها روایت رو بخوانید افتخار کنید

قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی، وَیَمُوتَ مَمَاتِی، وَیَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَهَا رَبِّی، فَلْیُوَالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدِی، وَلْیُوَالِ وَلِیَّهُ، وَلْیَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِی، فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی، رُزِقُوا فَهْمًا وَعِلْمًا. وَوَیْلٌ لِلْمُکَذِّبِینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِی، لِلْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی، لَا أَنَالَهُمُ اللهُ شَفَاعَتِی»

سند روایت 

حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء ج1 ص86 المؤلف: أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی (المتوفى: 430هـ)، الناشر: السعادة - بجوار محافظة مصر، 1394هـ - 1974م، ثم صورتها عدة دور منها، 1 - دار الکتاب العربی - بیروت، 2 - دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 3- دار الکتب العلمیة- بیروت (طبعة 1409هـ بدون تحقیق)، عدد الأجزاء: 10.

ترجمه روایت

هر کس دوست دارد زندگی کند مانند زندگی من و بمیرد مانند مردن من و در بهشت زندگی کند پس علی را به عنوان سرپرست بعد از من بپذیرد و همچنین جناشین او را بپذیرد و به امامان بعد از من اقتدا کند که انان عترت من هستند از سرشت من خلق شده اند و و فهم و علم را خداوند به آنان داده است و وای بر حال کسانی از امت من که فضل و مقام آنان را منکر شود شفاعت من شامل آنان نخواهد شد .






تاریخ : چهارشنبه 94/10/9 | 11:20 صبح | نویسنده : سرباز ولایت | نظرات ()
   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.